به نقل از نشریه تخصصی حوزه تنظیم گری در گفتگو با دکتر اسدی مطرح شد:
درباره مفهوم تنظیمگری و نسبت آن با تنظیمگری آموزش، اگر مقدمه ای مد نظر شما هست بفرمایید که بعد از آن وارد سوالات شویم:
مفهوم تنظیمگری برای مخاطبین نشریه شما روشن است و به نظرم نیازی به مرور آن نیست. خلاصه عرض کنم که تنظیمگری یکی از مفاهیم مهم در علم حکمرانی و مطالعات دولت است که به نقلی از دهه 1980 میلادی مطرح شد. تنظیمگری در تعریف ساده آن به معنای قاعده گذاری و اعمال قواعد برای بخش خصوصی و بخش عام المنفعه از طریق وضع قوانین و انجام نظارت از سوی دولت است. دولت با وضع قوانین و مقرراتی سعی میکند رفتار اختیاری بازیگران را فعال و جهتدهی کند و به سمت اهداف خاصی که آن هم به صورت توافقی تعیین شده، هدایت کند. پیش از این دولتها نقش مستقیم و گستردهای در اداره امور داشتند اما از این دوره به بعد، با موج خصوصیسازی و کاهش نقش مستقیم دولت در اقتصاد، نقش تنظیمگری دولت پررنگتر شد. خاستگاه تنظیمگری، در اداره امور عمومی کشور در حوزه اقتصاد بوده و نهادهای تنظیمگر هم با ابزارهای حقوقی و سپس ابزارهای اقتصادی سعی می کردند ماموریت خود را انجام بدهند. اما امتداد و بسط این مفهوم به حوزه آموزش یا تربیت حتما تفاوتهای مهم و معناداری با ساحت اقتصاد دارد. هم در سطح اهداف، هم در سطح فرایندها و ابزارها.
مثلا یکی از مهمترین اهداف تنظیمگری را کاهش هزینه دولت می دانند. اما ملاحظات مهمی در قبال این دیدگاه در ساحت تربیت مطرح است. البته به صورت کلی و فراتر از حوزه آموزش هم تجربه بسیاری از کشورها نشان می دهد که کوچک سازی دولت، به کاهش هزینه های دولت منجر نشده و بعد از کوچک سازی هم دولتها غالباً همان هزینه ها را داشته اند اما از قضا پاسخگویی دولت کم شده. یعنی دولت همان مخارج را دارد اما پاسخگویی در قبال آن ندارد چون برخی شئون خود را واگذار کرده. در ساحت تربیت موضوع پیچیده تر می شود. یعنی اگر صرفه اقتصادی به تنزل از کیفیت آموزش و تربیت منجر بشود، این صرفه جویی به ضد خودش تبدیل می شود و اساساً نقض غرض می شود. یعنی اگر نگاه بلندمدتی داشته باشیم حتی صرفه اقتصادی هم محقق نمی شود. بله! شاید در بودجه سنواتی، شما رقم کمتری را به آموزش و پرورش تخصیص دهید و اصطلاحاً کار را ارزان تر تمام کنید، اما چندین برابر این هزینه را در حوزه های دیگر و در سالها و دهه های آینده به کشور تحمیل می کنید. از هزینه آسیب های اجتماعی گرفته تا جبران تربیت نیروی کار حرفه ای، تا چالشهای ضعف هویت و ضعف تفکر و ضعف مدیریت روابط و ضعف مدیریت حیات فردی و ده ها زمینه دیگر که در سالهای بعد بروز می کند، همه نتیجه دریغ کردن منابع از زیرساخت تربیتی کشور است که ما اسم آن را صرفه جویی و تخصیص بهینه منابع می گذاریم.
آموزش یک حق بنیادین و عمومی است و نباید آن را اصلاً یک کالا در نظر گرفت. آموزش سرمایهگذاری بلندمدت برای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه است و بازدهی آن در درازمدت ظاهر میشود. بخش خصوصی یا نهاد بازار در صورت ورود به حوزه آموزش، طبعاً بیشتر به دنبال سودآوری خود است تا منافع و خیر عمومی کشور.
اما این به معنای آن نیست که باید همه شئون آموزش تا ریزترین خدمات آن را به طور کامل در انحصار دولت قرار دهیم. بلکه میتوان با تنظیمگری دقیق تحت نظارت دولت و رعایت موازین و معیارها، نقش مکملی برای بخش داوطلبانه و بخش خصوصی در نظر گرفت. بنابراین، موافق نقش اصلی دولت در امر آموزش هستم، اما مخالف انحصار دولت و حذف کامل اراده مردم در تامین اهداف تربیتی و آموزشی هستم.
خلاصه اینکه تنظیمگری، یکی از اصلی ترین شئون حکمرانی است که برخی آن را رکن اصلی نظام حکمرانی می دانند. به این معنا که اگر کارکرد تنظیمگری در حکمرانی موفق عمل کند، سایر کارکردهای دولت مثل سیاستگذاری، تسهیلگری و حتی تصدیگری نیز در نهایت و بعد از گذشت چند چرخه کاری در دولت، اصلاح و بهینه خواهند شد. از همین جهت است که در دوره PhD حکمرانی تربیتی هم یک درس تخصصی 3 واحدی را به تنظیمگری اختصاص داده ایم.
شما الزامات و شرایطی برای تنظیمگری آموزش اشاره کردید. بفرمایید ابعاد و الزامات تنظیمگری حوزه آموزش در کشور به نظر شما چیست؟
من با توجه به تمرکزم بر آموزش و پرورش، با تاکید بر دوره آموزش عمومی نکاتی عرض می کنم. اقتضائات و ویژگی های تنظیمگری در آموزش عالی یا همان آموزش تخصصی و نیز در تربیت غیررسمی، متفاوت است.
به نظر من اولین استلزام این موضوع، بازطراحی نظام تقنین کشور در حوزه تربیت و آموزش است. می دانید که با تعدد مراجع قانونگذاریا تصویب کننده، مواجه هستیم که مهمترین آن ها شورایعالی انقلاب فرهنگی و شورایعالی آموزش و پرورش است که هر کدام مشروعیت خودشان را هم دارند. این حالت ها، به لحاظ ساختار حکمرانی، قابل دفاع نیست. تعارض قوانین یا تراکم قوانین کمترین آثار این وضعیت است که در پاییندست و در لایه های مدیریت میانی بروز کرده است. بعضا مصادیقی از بروز حاکمیت دوگانه را هم در حکمرانی تربیتی، شاهد بوده ایم. البته ساماندهی شوراهای عالی کشور در مصوبات شورایعالی اداری هست که امید است به ثمر برسد.
اما آنجا هم خودش یک شورایعالی دیگر است!
بله! اما از نظر قانونی می تواند این کار را حداقل دبیری کند و هماهنگی ملی نسبی ایجاد کند. البته مجلس هم از طرف رهبری ماموریت دارد که ریل گذاری نظام تقنین کشور را اصلاح کند که شامل این موضوعات هم می شود.
پس الزام اول را در اصلاح ساختار قانونگذاری می دانید. سایر الزامات چطور؟
یک الزام دیگر توانمندسازی بازیگران و کنشگران است. نتیجه یک نظرسنجی که توسط یکی از مقامات دولت فعلی اعلام شده این است که حدود 60% مردم ایران گفته اند ما حاضر هستیم روزی 5 ساعت کار داوطلبانه انجام دهیم. این خیلی عدد بزرگ و مهمی است! در ادامه از همین افراد پرسیده شده که حالا عملاً این کار را می توانید انجام بدهید؟ 80% آنها گفته اند نمی توانیم چون راهکارش را بلد نیستیم و زمینه های مشارکت را نمی شناسیم. بخشی از این به توانمندی خود فعالان بر می گردد و بخشی به زمینه هایی که باید توسط حاکمیت طراحی شود تا این انگیزه و اراده مردمی بستر تحقق پیدا کند.
شما در کارکرد تسهیلگری، بازیگرانی که قرار است در ساحت تنظیمگری برای آنها قاعده گذاری بکنید را در تراز بازیگر موثر تربیت می کنید، به صورتی که بتوانند از عهده این مشارکت بر بیایند. امروز بازیگران و کنشگران خوبی در حوزه تربیت و آموزش در کشور داریم که می توانند ضلع مردمی کار را عهده دار شوند اما نمی توانیم با خاطر جمع، بگوییم که همه یا اکثریت آنها، برای این کار کاملا آماده هستند.
این عدم آمادگی در تنظیمگری آموزش در ایران چالش مهمی به نظر می رسد. غیر از این مورد با چه چالش ها و موانعی مواجه هستیم؟
چند مسئله عمده در زمینه تنظیمگری آموزش در ایران وجود دارد: یکی همین خلط مبحثی است که تنظیمگری را با رویکرد و کارکرد صرفا اقتصادی طرح و دنبال می کند. اگر این گرایش در عمل هم به تنظیمگری آموزش سرایت کند آن وقت است که تمام چالشهای نگاه اقتصادمحور، به تنظیمگری آموزش هم تحمیل می شود: مثلا تعارض منافع بین اهداف سودآوری بخش خصوصی و ارائه خدمات عمومی آموزش، یا چالش جلوگیری از سوءاستفاده مؤسسات انتفاعی از دانشآموزان و خانوادهها به بهانه شهریه و غیره، یا جلوگیری از تبعیض منفی در پذیرش دانشآموزان توسط مدارس غیردولتی، یا تضمین عدالت آموزشی و تسهیل دسترسی آحاد جامعه به آموزش باکیفیت، یا پاسخگو نگهداشتن مدارس غیردولتی در برابر دانشآموزان و خانوادهها و جامعه و مانند آن.
اما اگر به این نتیجه برسیم که مراد ما از تنظیمگری، آنچه که در رویکردهای اقتصادپایه مطرح است نیست، آنوقت نوع دیگری از چالشها را خواهیم داشت. حتما می دانید که مهمترین چالش مطرح، چالش حاکمیتزدایی است که برای کشوری در شرایط تاریخی و تمدنی ما خیلی مهم است. از همین جهت است که حتی در کشورهایی که بیشترین تلاش را برای تمرکززدایی کرده اند هم، سه بخش سلامت و امنیت و آموزش را برونسپاری نکرده اند.
اما سوی دیگر معادله اینجاست که ساختار هرمی و متمرکز فعلی هم، معلوم نیست که بتواند حکمرانی تربیتی کشور را حفظ کند. و از این چالش معمولا غفلت می شود. کما اینکه در ساحت آموزش مجازی و با ظهور پلتفرمهای آموزشی بین المللی و حتی داخلی، سیگنال هایی از نقض حکمرانی تربیتی قابل ردیابی است که سیگنال های ضعیفی هم نیستند.
ببینید! من مدرسه را محمل تربیت تمام ساحتی می دانم و معتقدم آموزش مجازی نمی تواند جایگزین مدرسه باشد اما مشخص هم نیست که اگر دو مانع «ترجمه» و «مدرک تحصیلی» برای دانش آموزان ما برطرف شود، دیگر چیزی از سواد مدرسه ای به عنوان یکی از ساحت های تربیت تمامساحتی در اختیار حاکمیت باقی بماند.
عرضم این است که با ظهور این رقبای سوادآموز هوشمند، آموزش و پرورش باید هر چه زودتر نسبت به این موضوع خودآگاه شود که اگر به تصدیگری تامّ و تمام خود در آموزش سواد ادامه دهد، عملاً دارد حکمرانی آموزش را از دست می دهد. البته این را هم عرض کنم که اینطور نیست که آموزش و پرورش نسبت به این مسئله غافل باشد و اتفاقا از سالها قبل و به موقع، موضوع را احساس کرده و نسبت به آن واکنشها و تلاشهایی هم داشته.
واقعا؟ می توانید مصادیقی از این تلاشها را بفرمایید؟
بله حتما! همینجا بگذارید یک چالش دیگر را هم عرض کنم و آن عدم شناخت درست از ظرفیت ها و سرمایه های موجود در همین آموزش و پرورش فعلی است. انباشتی از تجربه ها و نیز سرمایه عظیمی از افراد خودانگیخته و سرحال همین الان در آموزش و پرورش وجود دارد که کافیست کشف و به کار گیری شوند.
مصادیقی از این تلاش ها را هم می توانید پیدا کنید: طرح بوم (برنامه ویژه مدرسه)، مصوبه شورایعالی آموزش و پرورش معروف به مصوبه 828 و به طور کلی انواع طراحی های مشارکت جویانه مثل شوراهای آموزش و پرورش، مدارس هیات امنایی، ایده های مدرسهداری و مدرسهیاری، ایده مدارس مردمی، و لیست بلندی که جداگانه می توان در اختیار گذاشت. در سالهای اخیر هم با برگزاری رویدادها و جشنواره ها سعی شده نگاه به بهره گیری از ظرفیت های خارج از مجموعه، پیگیری شود. که البته تا تنظیمگری فاصله دارد اما از مقدمات ضروری آن، مشارکتجویی است. هرکدام موفقیت ها و شکست هایی هم داشته ولی در کل آموزش و پرورش نسبت به این موضوع غافل نبوده.
شما پیشنهاد یا ایده ی مشخصی در این خصوص دارید؟
یک نکته که می تواند بخشی از پیشنهاد باشد این است که اگر ما هم بین state و government تفاوت بگذاریم، می توانیم از حاکمیت بخواهیم که رفتار دولت را در بعضی ابعاد به رفتار دولت تنظیمگر شبیه کند. در این صورت، هم آسیبهای حاکمیت زدایی به وجود نخواهد آمد و هم تصدیگری دولت، ایده و ارادهی مردم را حذف نمی کند. می دانید یکی از لوازم تنظیمگری، تمرکززدایی است و اتفاقا تمرکززدایی خودش یک اتفاق متمرکز و مقتدرانه است. در ادبیات تمرکززدایی از تمرکززدایی متمرکز صحبت می کنند. یعنی قدرتی باید اراده کند که بخشی از شئون خودش را به سایر بازیگران بسپارد و اصطلاحا صندلی خودش را عوض کند. دقت کنیم که هر تمرکززدایی ای هم منجر به تنظیمگری نمی شود. در مفاهیم حکمرانی، مفهومی داریم به نام دولت توخالی یا hallow state که وقتی تمرکززدایی به اقتدارزدایی منجر شده به وجود میاید.
اصرار دارم که واژه تنظیمگری را با دقت و التفات به ابعاد آن استفاده کنیم. به نظر می رسد نسخه های متعارف تنظیمگری که امروز سر زبانهاست متناسب با اقتضائات و چهارچوب های بومی ما و اساساً برای حکمرانی تربیتی طراحی نشده و اهداف و جهتگیری های خود را دنبال می کند. البته این مسئله، ما را بی نیاز از تمام حالت های محتمل برای ایفای نقش تنظیمگری هم نمی کند. ما احتیاج به تولید نسخه ی ملی و بومی خودمان درباره تنظیمگری داریم. تنظیمگری در ایران امروز، آدابی دارد که جایی تدوین نشده و طبعا آموزش هم داده نشده.
سرنخ ها یا تجربیاتی از این نسخه بومی داریم؟
سوابق و تجربیاتی وجود دارد که می توانیم آن ها را برای تعیین قواعد بازی و بازیگردانی ها، تئوریزه کنیم و حداقل از آنها الهاماتی بگیریم. مثلا شاید برای شما جالب باشد که امروز یکی از موفقیت هایی که باعث شده نظام آموزش و پرورش ایران را در دنیا با آن بشناسند حرکتی است که اوایل انقلاب برای ریشه کنی بی سوادی در نهضت سوادآموزی رقم خورد. پیام امام برای تاسیس نهضت را از منظر تمرکززدایی و تنظیمگری می توان تحلیل کرد اما قطعا با بسندگی به این ادبیات به همه لایه های آن نمی توان رسید. نوع خاصی از سپردن حل مسئله به دست آحاد مردم در این دست فرامین امام به چشم می خورد.
فضای اجتماعی اول انقلاب بستر بروز نوع خاصی از بازیگری مردم بود که در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی امنیتی و نظامی تجربه شد. ساده عرض کنم اینکه همه مردم، دقیقا آحاد مردم، برای خانه دار شدن یکدیگر، یعنی خانه دار شدن دیگران نه خودشان، مشارکت کنند! اینکه همه مردم برای با سواد شدن یکدیگر تلاش کنند، اینکه تک تک مردم نسبت به تامین امنیت محله خودشان احساس نقش کنند و موارد متعدد دیگر، در شرایطی که به صورت عمومی هم منجر به هرج و مرج و نابسامانی بدخیم نشود و بخش قابل قبولی از اهداف را تامین کند واقعا نوع خاصی از تجربه حکمرانی بوده و ابزارها و فرایند های تنظیمگرانهی خودش را هم داشته است.
خیلی ممنون از زمانی که گذاشتید.
مصاحبه شونده: آقای عبداله اسدی – مدرس دانشگاه و دستیار راهبردی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی
مصاحبه کننده: مهدی رضایی – دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت
انتهای پیام